Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهموقع
2 . با گذشت زمان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
in time
/ɪn taɪm/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهموقع
سروقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به موقع
1.I came back in time for Molly's party.
1. برای تولد "مالی" بهموقع برگشتم.
2
با گذشت زمان
1.In time, it got easier to deal with her death.
1. با گذشت زمان، کنار آمدن با مرگ او آسانتر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
in this day and age
in theory
in the zone
in the works
in the wild
in total
in transition
in tray
in tune
in turn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان