[صفت]

inbred

/ˌɪnˈbred/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inbred] [حالت عالی: most inbred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درون‌زاد ذاتی، فطری

مترادف و متضاد inborn innate
  • 1.Some people have an inbred talent to become a musician.
    1. برخی افراد استعداد ذاتی برای موسیقیدان شدن دارند.

2 خویش‌آمیزشی (نژاد حیوانات)

an inbred racehorse
یک اسب مسابقه خویش‌آمیزشی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان