[فعل]

to induct

/ɪnˈdʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: inducted] [گذشته: inducted] [گذشته کامل: inducted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به شغلی منصوب کردن گماشتن

formal
  • 1.He had been inducted into the church as a priest in the previous year.
    1. او سال گذشته به‌عنوان کشیش در کلیسا منصوب شد.

2 نام‌نویسی کردن (برای سربازی) عضو ارتش کردن

formal
  • 1.He was inducted into the US Army in July.
    1. او در ژوئیه عضو ارتش ایالات متحده شد.

3 آشنا کردن یاد دادن

formal
  • 1.They were inducted into the skills of magic.
    1. آنها با مهارت‌های شعبده‌بازی آشنا شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان