Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جزیره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
island
/ˈɑɪ.lənd/
قابل شمارش
1
جزیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جزیره
مترادف و متضاد
isle
continent
mainland
1.a desert island
1. جزیرهای خالی از سکنه
2.a Pacific island
2. جزیرهای در اقیانوس آرام
3.They live on the large Japanese island of Hokkaido.
3. آنها در جزیره بزرگ ژاپنی "هوکایدو" زندگی میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
islamist
islamic-iranian culture
islamic revolution anniversary
islamic
islam
island-hopping
islander
isle
isobar
isolate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان