[اسم]

island

/ˈɑɪ.lənd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جزیره

معادل ها در دیکشنری فارسی: جزیره
مترادف و متضاد isle continent mainland
  • 1.a desert island
    1. جزیره‌ای خالی از سکنه
  • 2.a Pacific island
    2. جزیره‌ای در اقیانوس آرام
  • 3.They live on the large Japanese island of Hokkaido.
    3. آنها در جزیره بزرگ ژاپنی "هوکایدو" زندگی می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان