[اسم]

jelly

/ˈdʒel.i/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ژله

معادل ها در دیکشنری فارسی: ژله لرزانک
مترادف و متضاد Jell-O jello
  • 1.apple jelly
    1. ژله سیب
  • 2.I made myself a peanut butter and jelly sandwich.
    2. برای خودم ساندویچ کره بادام زمینی و ژله درست کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان