[فعل]

to jump-start

/ʤʌmp-stɑrt/
فعل گذرا
[گذشته: jump-started] [گذشته: jump-started] [گذشته کامل: jump-started]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باطری به باطری کردن (اتومبیل) با هل روشن کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: با هل روشن کردن
informal
  • 1.My battery died but luckily we were able to start the car by jump-starting it.
    1. باطری اتومبیلم از کار افتاد ولی خوشبختانه توانستیم از طریق باطری به باطری کردن، آن را روشن کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان