[فعل]

to juxtapose

/ˌdʒʌkstəˈpoʊz/
فعل گذرا
[گذشته: juxtaposed] [گذشته: juxtaposed] [گذشته کامل: juxtaposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کنار هم گذاشتن پیش هم گذاشتن

مترادف و متضاد place side by side
  • 1.The exhibition juxtaposes Picasso's early drawings with some of his later works.
    1. نمایشگاه نقاشی های اولیه پیکاسو را کنار آثار جدیدترش گذاشته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان