[اسم]

Korean

/kɔˈriən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زبان کره‌ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: کره‌ای
  • 1.Korean is my native tongue.
    1. کره‌ای زبان مادری‌ام است.

2 اهل کره کره‌ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: کره‌ای
  • 1.Only Koreans are allowed to be here.
    1. فقط کره‌ای‌ها اجازه دارند اینجا باشند.
[صفت]

korean

/kɔˈriən/
غیرقابل مقایسه

3 کره‌ای [وابسته به کره و مردم آن]

معادل ها در دیکشنری فارسی: کره‌ای
  • 1.A Korean man robbed me.
    1. یک مرد کره‌ای از من سرقت کرد.
  • 2.Korean automobiles
    2. اتومبیل‌های کره‌ای
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان