[اسم]

limitation

/ˌlɪmɪˈteɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محدودیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحدید محدودیت
مترادف و متضاد restriction
  • 1.They would resist any limitation of their powers.
    1. آنها نسبت به هر نوع محدودیتی بر قدرتشان مقاومت نشان می‌دادند..
  • 2.You can't write everything you want because of space limitations.
    2. تو به‌خاطر محدودیت جا نمی‌توانی هرچه دلت خواست بنویسی.

2 کاستی نقطه ضعف، نقص

مترادف و متضاد imperfection
  • 1.Both films show her limitations as an actress.
    1. هر دو فیلم کاستی‌های او را به عنوان هنرپیشه نشان می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان