[اسم]

loss

/lɑːs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضرر کاهش، از دست دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خسارت خسران زیان ضایعه ضرر
loss of something
از دست دادن چیزی
  • He suffered a gradual loss of memory.
    او از دست دادن تدریجی حافظه رنج می‌برد.
job loss
از دست دادن کار
  • The closure of the factory will lead to a number of job losses.
    بسته شدن کارخانه منجر به چند مورد از دست دادن کار می‌شود.
to make a loss
ضرر کردن
  • We made a loss on the deal.
    ما روی آن قرارداد ضرر کردیم.
weight loss
کاهش وزن
heavy loss
ضرر سنگین

2 مرگ

loss of somebody
مرگ کسی
  • They never got over the loss of their son.
    آنها هرگز با مرگ پسرشان کنار نیامدند.

3 باخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: باخت

4 فقدان

معادل ها در دیکشنری فارسی: فقدان
مترادف و متضاد lack
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان