Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چمدان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
luggage
/ˈlʌg.ɪdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چمدان
بار و بنه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بنه
توشه
مترادف و متضاد
baggage
things
to leave one's luggage
چمدان خود را رها کردن [جایی گذاشتن]
Never leave your luggage unattended.
هیچوقت چمدانتان را بی توجه رها نکنید.
to buy luggage
چمدان خریدن
We bought some new luggage for our trip.
ما چند چمدان جدید برای سفرمان خریدیم.
carry-on/hand luggage
چمدان دستی
[عبارات مرتبط]
luggage van
1. واگن بار (قطار مسافربری)
luggage rack
2. جای بار (بالای صندلی قطار و ...)
تصاویر
کلمات نزدیک
luge
lug
ludo
ludicrous
lucy
luggage rack
luggage van
lugubrious
lugworm
luis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان