[اسم]

lump

/lʌmp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکه قطعه، [تکه‌ای از جسم سخت]

a lump of coal
‌تکه‌ای زغال سنگ

2 بادکردگی برآمدگی، غده

معادل ها در دیکشنری فارسی: آماس برآمدگی برجستگی
  • 1.I have a lump on my head.
    1. بادکردگی‌ای روی سرم دارم [سرم باد کرده است].

3 آدم کودن آدم چاق و تنبل

disapproving informal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان