Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بزرگنمایی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to magnify
/ˈmægnəˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: magnified]
[گذشته: magnified]
[گذشته کامل: magnified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بزرگنمایی کردن
مبالغه کردن، بزرگ کردن (زیر ذرهبین)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درشت کردن
مترادف و متضاد
boost
enlarge
intensify
reduce
1.It seems that Mr. Steinmetz magnified the importance of the document in his possession.
1. به نظر میرسد که آقای "استاینمتز" در میزان اهمیت اسناد در اختیارش مبالغه کرده است.
2.Some people have a tendency to magnify every minor fault in others.
2. برخی افراد تمایل به بزرگنمایی کوچکترین عیب [نقص] دیگران را دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
magnificently
magnificent waterfall
magnificent
magnificence
magnification
magnifying glass
magnitude
magnolia
magnum
magnum opus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان