Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وضعیت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
matters
/mˈæɾɚz/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وضعیت
اوضاع
مترادف و متضاد
situation
1.I'd forgotten the keys, which didn't help matters.
1. کلیدها را فراموش کرده بودم که به اوضاع کمکی نکرد.
2.We can do nothing to change matters.
2. ما هیچ کاری برای تغییر وضعیت نمیتوانیم انجام دهیم.
to make matters worse
وضعیت/اوضاع را بدتر کردن
And then, to make matters worse, his parents turned up.
و سپس، برای بدتر کردن اوضاع، سروکله والدینش پیدا دش
I decided to take matters into my own hands
to take matters into one's own hands
کنترل وضعیت را خود بهدست گرفتن
I decided to take matters into my own hands.
تصمیم گرفتم که خودم کنترل وضعیت را بهدست بگیرم.
Matters came to a head
اوضاع سخت شد
Matters came to a head with his resignation.
اوضاع سخت شد با استعفای او.
تصاویر
کلمات نزدیک
blended learning
entrepreneurship
blow cover
blow a kiss
blow nose
bring into force
bring into the open
bring to a head
bring to light
bury the hatchet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان