[صفت]

mellow

/ˈmɛloʊ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: mellower] [حالت عالی: mellowest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جاافتاده و ملایم (شراب)

a mellow, fruity wine
یک شراب ملایم میوه‌ای

2 رسیده و آبدار (میوه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: رسیده

3 بالغ و موقر (رفتار) مهربان و صمیمی

  • 1.Dad's certainly grown mellower with age.
    1. بابا قطعاً با بالاتر رفتن سنش مهربان‌تر شده‌است.

4 آرام و آسوده شاد، بی‌خیال

informal
  • 1.After two glasses of wine, I was feeling mellow.
    1. بعد از دو جام شراب، احساس آسودگی کردم.

5 ملایم گرم (رنگ/صدا)

mellow color
رنگ گرم
  • mellow autumn colors
    رنگ‌های گرم پاییزی
mellow sound/music ...
صدا/موسیقی و... ملایم
  • Mellow music and lighting helped to create the right atmosphere.
    موسیقی ملایم و نور به ساختن فضای مناسب کمک کرد.
[فعل]

to mellow

/ˈmɛloʊ/
فعل گذرا
[گذشته: mellowed] [گذشته: mellowed] [گذشته کامل: mellowed]

6 ملایم ساختن آرام کردن، مهربان کردن

  • 1.Two pints of beer had mellowed my father.
    1. دو پاینت آبجو پدرم را مهربان کرده بود.

7 بالغ ساختن تحت‌تأثیر قرار دادن

8 مهربان شدن موقر شدن، پخته شدن

  • 1.Paul’s certainly mellowed over the years.
    1. "پاول" قطعاً در طول این سال‌ها پخته‌تر شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان