[اسم]

meter

/ˈmiːt̬.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متر

معادل ها در دیکشنری فارسی: متر
  • 1.Our bedroom is five meters wide.
    1. عرض اتاق خواب ما پنج متر است.
  • 2.She won the 100 meters at the Olympics.
    2. او برنده دو صد متر المپیک شد.

2 وزن (شعر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: وزن شعر وزن
poems in a variety of meters
اشعاری در وزن‌های مختلف

3 کنتور سنجشگر، متر

معادل ها در دیکشنری فارسی: سنجشگر کنتور
an electricity meter
کنتور برق
taxi meter
تاکسیمتر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان