[اسم]

microchip

/ˈmaɪˌkroʊˈʧɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ریزتراشه (کامپیوتر)

مترادف و متضاد chip
an almost invisible microchip
یک ریزتراشه تقریباً نامرئی
[فعل]

to microchip

/ˈmaɪˌkroʊˈʧɪp/
فعل گذرا
[گذشته: microchipped] [گذشته: microchipped] [گذشته کامل: microchipped]

2 ریزتراشه نصب کردن (بر حیوان)

  • 1.Our dog has been microchipped and vaccinated against rabies.
    1. روی سگ ما ریزتراشه نصب شده و برای بیماری هاری واکسینه شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان