Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدیریت میانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
middle management
/ˌmɪdl ˈmænɪdʒmənt/
قابل شمارش
1
مدیریت میانی
مدیریت رده ی دوم
1.The company has weak middle management and poor internal communication.
1. شرکت مدیریت میانی و ارتباطات داخلی ضعیفی داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
middle ground
middle finger
middle england
middle east
middle ear
middle name
middle of nowhere
middle persian
middle school
middle-age spread
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان