Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تسکین دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mitigate
/ˈmɪtəˌgeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: mitigated]
[گذشته: mitigated]
[گذشته کامل: mitigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسکین دادن
آرام کردن، سبک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسوده کردن
مترادف و متضاد
allay
alleviate
assuage
aggravate
1.drugs which mitigated the worst symptoms of the disease.
1. داروهایی که بدترین علائم این بیماری را تسکین دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mithraism
miter
mite
mitchell
misuse
mitigating
mitigation
mitochondrion
mitosis
mitral valve
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان