[اسم]

monologue

/ˈmɑːnəlɔːɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تک‌گویی مونولوگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: تک‌گویی
  • 1.He went into a long monologue about life in America.
    1. او یک تک‌گویی طولانی راجع به زندگی در آمریکا را شروع کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان