[فعل]

to moor

/mʊr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: moored] [گذشته: moored] [گذشته کامل: moored]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بستن (قایق یا کشتی به اسکله) لنگر انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پهلو گرفتن
  • 1.they moored the boat to the wharf.
    1. آن‌ها قایق را به اسکله بستند.
[اسم]

moor

/mʊr/
قابل شمارش

2 دشت زمین بایر، مورلند

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلنگزار دشت
مترادف و متضاد moorland
  • 1.the North York moors
    1. دشت‌های یورک شمالی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان