[اسم]

motif

/moʊˈtiːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بن مایه درون مایه، موتیف

معادل ها در دیکشنری فارسی: نقش‌مایه
مترادف و متضاد theme
  • 1.The motif of betrayal is crucial in all these stories.
    1. درون مایه ی خیانت در تمام داستان های او حرف اول را می زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان