[صفت]

native

/ˈneɪtɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more native] [حالت عالی: most native]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بومی محلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بومی
  • 1.She's a native Californian.
    1. او بومی کالیفرنیاست.
native customs and traditions
رسوم و سنن محلی
the native population
جمعیت بومی

2 مادری [وابسته به محل تولد]

  • 1.I returned to my native country.
    1. من به کشور مادری‌ام [وطنم] بازگشتم.
  • 2.My native language is English.
    2. انگلیسی زبان مادری‌ام است.
[اسم]

native

/ˈneɪtɪv/
قابل شمارش

3 اهل بومی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اهل بومی
  • 1.He’s a native of Omaha.
    1. او اهل «اماها» است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان