[فعل]

to nuzzle

/ˈnʌzl/
فعل گذرا
[گذشته: nuzzled] [گذشته: nuzzled] [گذشته کامل: nuzzled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (با بینی یا دهان) چیزی را لمس کردن (به‌نشانه محبت)

  • 1.She nuzzled his ear.
    1. او گوشش را با بینی‌اش لمس کرد.

2 لمیدن

  • 1.The child nuzzled up against his mother.
    1. بچه کنار مادرش لم داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان