Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (با بینی یا دهان) چیزی را لمس کردن (بهنشانه محبت)
2 . لمیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to nuzzle
/ˈnʌzl/
فعل گذرا
[گذشته: nuzzled]
[گذشته: nuzzled]
[گذشته کامل: nuzzled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با بینی یا دهان) چیزی را لمس کردن (بهنشانه محبت)
1.She nuzzled his ear.
1. او گوشش را با بینیاش لمس کرد.
2
لمیدن
1.The child nuzzled up against his mother.
1. بچه کنار مادرش لم داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
nutty flavor
nutty as a fruitcake
nutty
nutter
nutshell
nw
ny
nyc
nyctalopia
nylon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان