[اسم]

oath

/oʊθ/
قابل شمارش
[جمع: oaths]

1 قسم سوگند

معادل ها در دیکشنری فارسی: وعده سوگند قسم
مترادف و متضاد promise sworn statement vow
  • 1.In court, the witness took an oath that he would tell the whole truth.
    1. در دادگاه، شاهد سوگند خورد که تمام حقیقت را بیان کند.
  • 2.The president will take the oath of office tomorrow.
    2. رییس‌جمهور فردا سوگند انجام وظیفه [ریاست‌جمهوری] را خواهد خواند [خورد].

2 فحش بدوبیراه

old use
مترادف و متضاد profanity swear word
  • 1.When Terry discovered that he had been abandoned, he let out an angry oath.
    1. وقتی "توری" فهمید که ترکش کرده‌اند، از روی عصبانیت فحش داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان