Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مزاحم شدن
2 . تحمیل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to obtrude
/əbˈtruːd/
فعل گذرا
[گذشته: obtruded]
[گذشته: obtruded]
[گذشته کامل: obtruded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مزاحم شدن
1.Music from the next room obtruded upon his thoughts.
1. صدای موسیقیای که از اتاق بغلی میآمد، مزاحم افکارش شد.
2
تحمیل کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
obstruent
obstructionist
obstetrical
obstetric
obsidian
obtrusion
obtund
obtuseness
occiput
occultation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان