[عبارت]

off the top of one's head

/ɔf ðə tɑp ʌv wʌnz hɛd/

1 با حضور ذهن از حفظ، سریع

informal
مترادف و متضاد quickly without thinking
  • 1."What's the capital of Mauritania?" "I don't know off the top of my head, but I could go and look it up."
    1. «پایتخت ماریتانیا کجاست؟» «الان حضور ذهن ندارم، اما می‌توانم برایت چک کنم.»
  • 2.Jane can tell you the correct amount off the top of her head.
    2. "جین" می‌تواند مبلغ دقیق را از حفظ به شما بگوید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان