[عبارت]

on the ball

/ɑn ðə bɔl/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرحال و سرزنده فرز و چابک

  • 1.She's over ninety, but she's still on the ball.
    1. او بالای نود سال سن دارد، اما هنوز سرحال و سرزنده است.

2 تیزبین زیرک، باهوش

  • 1.The new publicity manager is really on the ball.
    1. مدیر تبلیغاتی جدید واقعاً تیزبین است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان