[فعل]

to oscillate

/ˈɑsəˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: oscillated] [گذشته: oscillated] [گذشته کامل: oscillated]

1 پس و پیش رفتن حرکت آونگی کردن، نوسان کردن (فیزیک)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوسان داشتن
مترادف و متضاد ove back and forth sway swing
  • 1.he can't stay motionless, he must oscillate like a pendulum constantly.
    1. او نمی تواند بی حرکت بماند، او باید دائما مثل آونگ پس و پیش برود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان