Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهسرعت تپیدن (قلب)
2 . لرزیدن (از ترس و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to palpitate
/ˈpælpəteɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: palpitated]
[گذشته: palpitated]
[گذشته کامل: palpitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهسرعت تپیدن (قلب)
تند زدن
1.Her heart was palpitating wildly.
1. قلب او داشت بهشدت تند میزد.
2
لرزیدن (از ترس و...)
1.She was palpitating with terror.
1. او داشت از ترس میلرزید.
تصاویر
کلمات نزدیک
palpably
palpable
palomino
palmistry
palmist
palpitations
paltry
pamela
pampas
pampas grass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان