[فعل]

to pay back

/peɪ bæk/
فعل گذرا
[گذشته: paid back] [گذشته: paid back] [گذشته کامل: paid back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پس دادن (پول) بازپرداخت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازگرداندن پول کسی را پس دادن
to pay somebody back
پول کسی را پس دادن
  • I'll pay you back next week.
    هفته دیگر پولت را پس می‌دهم.
to pay something back
چیزی را پس دادن
  • He paid back all the money he owed her.
    او تمام پولی را که به او بدهکار بود، پس داد.

2 تلافی کردن انتقام گرفتن

to pay somebody back (for something)
از کسی انتقام گرفتن/تلافی کردن (به‌خاطر چیزی)
  • 1. I'll pay him back for making me look like a fool in front of everyone.
    1. به‌خاطر مسخره کردن من جلوی همه از او انتقام خواهم گرفت.
  • 2. One day I'll pay her back for lying to me!
    2. یک روز به‌خاطر دروغی که به من گفت تلافی می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان