Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پس دادن (پول)
2 . تلافی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pay back
/peɪ bæk/
فعل گذرا
[گذشته: paid back]
[گذشته: paid back]
[گذشته کامل: paid back]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پس دادن (پول)
بازپرداخت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازگرداندن
پول کسی را پس دادن
to pay somebody back
پول کسی را پس دادن
I'll pay you back next week.
هفته دیگر پولت را پس میدهم.
to pay something back
چیزی را پس دادن
He paid back all the money he owed her.
او تمام پولی را که به او بدهکار بود، پس داد.
2
تلافی کردن
انتقام گرفتن
to pay somebody back (for something)
از کسی انتقام گرفتن/تلافی کردن (بهخاطر چیزی)
1. I'll pay him back for making me look like a fool in front of everyone.
1. بهخاطر مسخره کردن من جلوی همه از او انتقام خواهم گرفت.
2. One day I'll pay her back for lying to me!
2. یک روز بهخاطر دروغی که به من گفت تلافی میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pay attention!
pay attention
pay and display
pay an arm and a leg for something
pay a left-handed compliment
pay desk
pay in
pay lip service
pay off
pay one's respects
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان