[عبارت]

to pay one's respects

/tuː peɪ wʌnz rɪˈspɛkts/

1 ادای احترام کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ادای احترام کردن
  • 1.We went to pay our respects to the guru.
    1. ما رفتیم تا به گورو ادای احترام کنیم.

2 تسلیت گفتن به تشییع جنازه آمدن

  • 1.Many came to pay their respects.
    1. خیلی‌ها برای تسلیت گفتن آمدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان