[اسم]

photo

/ˈfoʊt̬.oʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عکس

معادل ها در دیکشنری فارسی: عکس
مترادف و متضاد photograph picture
to take a photo
عکس گرفتن
  • She took a lot of photos of the animals.
    او از حیوانات عکس‌های زیادی گرفت.
a color/black-and-white photo
یک عکس رنگی/سیاه-سفید
a photo album
آلبوم عکس
a passport/wedding photo
عکس پاسپورت/عروسی
کاربرد اسم photo به معنای عکس
معادل فارسی اسم photo "عکس" است. photo یا "عکس" به تصویری گفته می‌شود که توسط یک دوربین عکاسی گرفته شده و در آن ذخیره می‌شود. مثال:
"wedding photos" (عکس‌های عروسی)
".She took a lot of photos of the animals" (او از حیوانات عکس‌های زیادی گرفت.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان