[فعل]

to pick on

/pɪk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: picked on] [گذشته: picked on] [گذشته کامل: picked on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دست انداختن مسخره کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایراد گرفتن سر به سر گذاشتن
to pick on somebody/something
کسی/چیزی را دست انداختن [مسخره کردن]
  • 1. She was picked on by the other girls because of her size.
    1. او به‌خاطر قدوهیکلش توسط دخترهای دیگر مسخره می‌شد.
  • 2. The other boys pick on him because he's so small.
    2. به‌خاطر اینکه او قدکوتاه است، پسرهای دیگر او را دست می‌اندازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان