Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دست انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pick on
/pɪk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: picked on]
[گذشته: picked on]
[گذشته کامل: picked on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دست انداختن
مسخره کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایراد گرفتن
سر به سر گذاشتن
to pick on somebody/something
کسی/چیزی را دست انداختن [مسخره کردن]
1. She was picked on by the other girls because of her size.
1. او بهخاطر قدوهیکلش توسط دخترهای دیگر مسخره میشد.
2. The other boys pick on him because he's so small.
2. بهخاطر اینکه او قدکوتاه است، پسرهای دیگر او را دست میاندازند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pick and choose
pick
piccy
piccolo
piccalilli
pick one's brains
pick out
pick someone's brain
pick someone's pocket
pick up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان