[اسم]

ping

/pɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دینگ (صدای زنگ و ...)

[فعل]

to ping

/pɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: pinged] [گذشته: pinged] [گذشته کامل: pinged]

2 به صدا در آوردن

  • 1.You have to ping the bell on the desk to get someone to come and attend to you.
    1. شما باید این زنگوله را به صدا در بیاورید تا یک نفر بیاید و به کار شما رسیدگی کند.

3 پیام دادن (با موبایل) ایمیل زدن

informal
  • 1.I'll ping it to you later.
    1. بعداً به تو پیام می‌دهم.

4 استفاده کردن از دستور پینگ (کامپیوتر)

specialized
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان