Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دینگ (صدای زنگ و ...)
2 . به صدا در آوردن
3 . پیام دادن (با موبایل)
4 . استفاده کردن از دستور پینگ (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ping
/pɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دینگ (صدای زنگ و ...)
[فعل]
to ping
/pɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: pinged]
[گذشته: pinged]
[گذشته کامل: pinged]
صرف فعل
2
به صدا در آوردن
1.You have to ping the bell on the desk to get someone to come and attend to you.
1. شما باید این زنگوله را به صدا در بیاورید تا یک نفر بیاید و به کار شما رسیدگی کند.
3
پیام دادن (با موبایل)
ایمیل زدن
informal
1.I'll ping it to you later.
1. بعداً به تو پیام میدهم.
4
استفاده کردن از دستور پینگ (کامپیوتر)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک
pineapple
pine nut
pine marten
pine for
pine cone
ping-pong
pinion
pink
pink slip
pinkie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان