Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آزردگی
2 . تحریک کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
pique
/piːk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آزردگی
دلخوری، رنجش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزردگی
رنجش
مترادف و متضاد
fit of resentment
1.She’d lied about it out of pique.
1. او از سر دلخوری درباره آن موضوع دروغ گفته بود.
2.When he realized nobody was listening to him, he left in a fit of pique.
2. وقتی او فهمید که هیچ کس به حرفش گوش نمی دهد، با انزجار آنجا را ترک کرد.
[فعل]
to pique
/piːk/
فعل گذرا
[گذشته: piqued]
[گذشته: piqued]
[گذشته کامل: piqued]
صرف فعل
2
تحریک کردن
برانگیختن، مشتاق کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
piquant
piquancy
pipit
piping hot
piping
piqued
piracy
piranha
pirate
piri-piri
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان