[صفت]

plain

/pleɪn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: plainer] [حالت عالی: plainest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساده

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساده
مترادف و متضاد ordinary simple
  • 1.He prefers plain food.
    1. او غذای ساده را ترجیح می‌دهد.
a plain style of architecture
یک سبک ساده معماری

2 واضح

مترادف و متضاد apparent clear evident obvious unclear
it is plain (that)...
واضح است (که)...
  • It's plain that he's unhappy.
    واضح است که او ناراحت است.
to make something plain
چیزی را واضح بیان کردن
  • 1. He made it plain that we should leave.
    1. او واضح بیان کرد که ما باید برویم.
  • 2. You have made your feelings plain enough.
    2. تو احساساتت را به‌اندازه کافی واضح بیان کردی.

3 بدقیافه زشت، بی‌ریخت

مترادف و متضاد ugly unattractive attractive
a plain woman
یک خانم بدقیافه

4 بی‌پرده رک‌وراست، صادق

the plain fact is...
حقیقت رک‌وراست این است که...
  • The plain fact is that nobody really knows.
    حقیقت رک‌وراست این است که هیچکس واقعاً نمی‌داند.
plain speaking
رک‌وراست صحبت کردن
  • a politician with a reputation for plain speaking
    یک سیاستمدار مشهور به‌خاطر رک‌وراست صحبت کردن
[اسم]

plain

/pleɪn/
قابل شمارش

5 جلگه دشت

معادل ها در دیکشنری فارسی: جلگه دشت هامون
مترادف و متضاد grassland
  • 1.Moghan Plain is a nice place in the North-west of Iran.
    1. جلگه مغان مکانی زیبا در شمال غرب ایران است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان