Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساده
2 . واضح
3 . بدقیافه
4 . بیپرده
5 . جلگه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
plain
/pleɪn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: plainer]
[حالت عالی: plainest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساده
مترادف و متضاد
ordinary
simple
1.He prefers plain food.
1. او غذای ساده را ترجیح میدهد.
a plain style of architecture
یک سبک ساده معماری
2
واضح
مترادف و متضاد
apparent
clear
evident
obvious
unclear
it is plain (that)...
واضح است (که)...
It's plain that he's unhappy.
واضح است که او ناراحت است.
to make something plain
چیزی را واضح بیان کردن
1. He made it plain that we should leave.
1. او واضح بیان کرد که ما باید برویم.
2. You have made your feelings plain enough.
2. تو احساساتت را بهاندازه کافی واضح بیان کردی.
3
بدقیافه
زشت، بیریخت
مترادف و متضاد
ugly
unattractive
attractive
a plain woman
یک خانم بدقیافه
4
بیپرده
رکوراست، صادق
the plain fact is...
حقیقت رکوراست این است که...
The plain fact is that nobody really knows.
حقیقت رکوراست این است که هیچکس واقعاً نمیداند.
plain speaking
رکوراست صحبت کردن
a politician with a reputation for plain speaking
یک سیاستمدار مشهور بهخاطر رکوراست صحبت کردن
[اسم]
plain
/pleɪn/
قابل شمارش
5
جلگه
دشت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جلگه
دشت
هامون
مترادف و متضاد
grassland
1.Moghan Plain is a nice place in the North-west of Iran.
1. جلگه مغان مکانی زیبا در شمال غرب ایران است.
تصاویر
کلمات نزدیک
plaid
plaice
plague
plagiarize
plagiarism
plain chocolate
plain clothes
plain flour
plain sailing
plainclothes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان