[صفت]

pressing

/pɹˈɛsɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more pressing] [حالت عالی: most pressing]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضروری حیاتی، مبرم

معادل ها در دیکشنری فارسی: مبرم
مترادف و متضاد urgent
  • 1.I'm afraid I have some pressing business to attend to.
    1. متأسفانه یک کار ضروری دارم که باید به آن برسم.
  • 2.There is a pressing need for more specialist nurses.
    2. نیازی مبرم به پرستارهای متخصص بیشتر وجود دارد.

2 مصرانه

a pressing invitation
یک دعوت مصرانه

3 فشاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: فشاری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان