Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متورم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
puffy
/ˈpʌfi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: puffier]
[حالت عالی: puffiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متورم
بادکرده، پفدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پفآلود
1.Her eyes were puffy from crying.
1. چشمهای او از گریه پفکرده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
puffin
pufferfish
puffer
puff adder
puff
pug
puke
pulasan
pulassan
pull
کلمات نزدیک
puffin
puffed-up
puffed
puff pastry
puff out
pug
pugnacious
puissance
puissant
puja
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان