[فعل]

to pull

/pʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pulled] [گذشته: pulled] [گذشته کامل: pulled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشاندن کشیدن
مترادف و متضاد sprain strain stretch tear
to pull something
چیزی را کشیدن
  • Don't pull Ellie's hair!
    موهای "الی" را نکش!
to pull at/on something
چیزی را کشیدن
  • A small child was pulling at her sleeve.
    یک بچه کوچک داشت آستینش را می‌کشید.
to pull somebody/something + adv/prep
کسی/چیزی را (به حالتی/طرفی) کشیدن
  • 1. He pulled her out of the water.
    1. او دختر را از آب بیرون کشید.
  • 2. He pulled the box across the floor to the door.
    2. او جعبه را در امتداد زمین تا جلوی در کشید.

2 انجام دادن (کاری زیرکانه یا فریب‌آمیز)

informal
  • 1.He's pulling some sort of trick on you.
    1. او دارد روی تو نوعی کلک انجام می‌دهد [پیاده می‌کند].
  • 2.What's he trying to pull this time?
    2. این دفعه می‌خواهد چه کار (فریب‌آمیزی) انجام دهد؟

3 کشیده شدن (ماهیچه و...)

to pull a muscle/ligament/tendon
کشیده شدن ماهیچه/رباط/تاندون
[اسم]

pull

/pʊl/
غیرقابل شمارش

4 کشش

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشش
the pull of something
کشش چیزی
  • 1. the earth’s gravitational pull
    1. کشش گرانشی زمین
  • 2. the magnetic pull
    2. کشش مغناطیسی

5 عمل کشیدن

to give something a pull
چیزی را کشیدن
  • Give the rope a pull.
    طناب را بکشید.

6 جذابیت

مترادف و متضاد attraction lure
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان