Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهبود یافتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pull through
/pʊl θru/
فعل ناگذر
[گذشته: pulled through]
[گذشته: pulled through]
[گذشته کامل: pulled through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهبود یافتن
پشت سر گذاشتن (بیماری)
مترادف و متضاد
recover
1.The car accident was very bad, and I don't think that the driver will pull through.
1. تصادف ماشین خیلی بد بود و فکر نمیکنم راننده ماشین بهبود پیدا کند.
2.The doctors think she will pull through.
2. دکترها فکر میکنند او بیماری را پشت سر خواهد گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
pull the wool over someone's eyes
pull the strings
pull the plug
pull the handbrake.
pull the cover over the car.
pull together
pull up
pull yourself together
pull-down menu
pull-out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان