[اسم]

ramp

/ræmp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سطح شیب‌دار سکوی شیب‌دار

معادل ها در دیکشنری فارسی: رمپ سطح شیبدار
  • 1.I pushed the wheelchair up the ramp and into the supermarket.
    1. من صندلی چرخ‌دار را به بالای سطح شیب‌دار و به داخل سوپرمارکت هل دادم.

2 جاده ارتباطی جاده انتقالی، رمپ

an entrance ramp
جاده تبادلی ورودی به بزرگراه
an exit ramp
جاده تبادلی خروجی از بزرگراه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان