[فعل]

to retain

/rɪˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: retained] [گذشته: retained] [گذشته کامل: retained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حفظ کردن نگه داشتن

formal
مترادف و متضاد cling to keep maintain preserve abolish give up lose
to retain something
چیزی را نگه داشتن [حفظ کردن]
  • 1. China dishes have the unique quality of retaining heat longer than metal pans.
    1. ظروف چینی این قابلیت منحصر به فرد را دارند که می‌توانند گرما را طولانی‌تر از ماهیتابه‌های فلزی حفظ کنند.
  • 2. Despite her lack of funds Mrs. Reilly retained a detective to follow her spouse.
    2. خانم "رایلی" علیرغم کمبود بودجه بازرسی را برای تعقیب همسرش نگه داشت.
  • 3. Like the majority of people, I can retain the tune but not the words of a song.
    3. مانند اکثریت مردم، من می‌توانم تُن آهنگ را حفظ کنم اما واژه‌ها را نه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان