[صفت]

round

/rɑʊnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rounder] [حالت عالی: roundest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخی مدور گرد کروی
مترادف و متضاد circular ring-shaped spherical
a round plate/table/face
بشقاب/میز/صورت گرد
[حرف اضافه]

round

/rɑʊnd/

2 دور حول

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور
  • 1.The earth moves round the sun.
    1. زمین دور خورشید می‌گردد.
[اسم]

round

/rɑʊnd/
قابل شمارش

3 معاینه (روزانه بیماران توسط دکتر)

  • 1.Dr. Green was on her daily ward rounds.
    1. دکتر "گرین" مشغول معاینه روزانه بیماران بخش بود.

4 راند (مسابقه) دور

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور
the third round of the boxing match
راند سوم مسابقه بوکس

5 گشت روزانه دور

  • 1.The mail carrier starts his round at seven o'clock.
    1. پستچی گشت روزانه‌اش را ساعت هفت شروع می‌کند.
[فعل]

to round

/rɑʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: rounded] [گذشته: rounded] [گذشته کامل: rounded]

6 دور زدن

  • 1.The ship rounded the cape and sailed north.
    1. کشتی دماغه را دور زد و به سمت شمال حرکت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان