[فعل]

to run on

/rʌn ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: ran on] [گذشته: ran on] [گذشته کامل: run on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار کردن (دستگاه) روشن ماندن

  • 1.My laptop is running on battery power.
    1. لپ تاپ من با باطری کار می‌کند.

2 ادامه داشتن کش آمدن

  • 1.The meeting will finish promptly—I don't want it to run on.
    1. جلسه به‌زودی تمام خواهد شد؛ نمی‌خواهم کش بیاید.
  • 2.The speech ran on for hours.
    2. سخنرانی ساعت‌ها ادامه داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان