[صفت]

sandwiched

/ˈsænˌdwɪʧt/
غیرقابل مقایسه

1 (بین چیزی) گیر کردن گیر افتادن

formal
  • 1.I got sandwiched between the doors of the elevator.
    1. بین درب‌های آسانسور گیر کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان