[اسم]

schism

/ˈskɪzəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انفصال جدایی، تفرقه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تفرقه چنددستگی
مترادف و متضاد split
  • 1.By 1914 the party was dangerously close to schism.
    1. تا سال 1914، حزب به طرز خطرناکی نزدیک به جدایی بود.
  • 2.the threat of a schism within the Church
    2. خطر تفرقه درون کلیسا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان