[فعل]

to second-guess

/ˈsɛkəndˈɡɛs/
فعل گذرا
[گذشته: second-guessed] [گذشته: second-guessed] [گذشته کامل: second-guessed]

1 پیش‌بینی کردن

مترادف و متضاد predict
  • 1.Editors are trying to second-guess the future.
    1. ویراستاران دارند سعی می‌کنند آینده را پیش‌بینی کنند.

2 سرزنش کردن انتقاد کردن

مترادف و متضاد criticize
  • 1.No one should second-guess police officers whose lives are on the line.
    1. هیچکس نباید افسران پلیسی که زندگی‌هایشان در خطر است را سرزنش کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان