[صفت]

silver

/ˈsɪl.vər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more silver] [حالت عالی: most silver]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقره‌ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: نقره‌ای سیمین
  • 1.My grandmother has silver hair.
    1. مادربزرگم موهایی نقره‌ای رنگ دارد.
[اسم]

silver

/ˈsɪl.vər/
غیرقابل شمارش

2 نقره

معادل ها در دیکشنری فارسی: نقره سیم
  • 1.We gave Alison and Tom a dish made of silver as a wedding present.
    1. به "الیسون" و "تام"، یک ظرف نقره کادوی عروسی دادیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان