[اسم]

slammer

/ˈslæmər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زندان

معادل ها در دیکشنری فارسی: هلفدانی
informal
  • 1.They threw him in the slammer for rubbery.
    1. برای سرقت او را به زندان انداختند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان